خاطرات روزهای اول تولد
قند عسلم وقتی که از بیمارستان بردیمت خونه حال و هوای وصف ناپذیری بود.تو در آغوش من؛هوای ابری بهاری؛نم نم بارون؛بوی خوشی که از تو به استشمام میرسید؛صدای کودکی آشنا از جنس فرشته؛صدای شادی و هیاهو و خوشحالی از اومدن یه کوچووی زیبا به خونواده قند و نباتم تو اولین نوه در خونواده ی مادری هستی و ١٤ مین نوه در خونواده ی پدریت . بوی خوش تو که تمام خونه به مشام میرسید.آخه واقعا بوی نوزادایی که تازه به دنیا میان از همه ی عطرای گرون قیمت هم خوشبو تر و با ارزشتر هستش. دل همه ما رو پر از شعف و شادمانی کرده بودی گل پسرم.من و تو ٤٠ روز خونه ی بابا عباس بودیم و مامانی زهرا ازمون مواظبت میکرد.وقتی که سه روزت بود متوجه...
نویسنده :
مامان و بابایی
2:05